بارها در محیطی که زندگی می کنیم بخصوص در شهر خیلی چیزها آزارمان داده است مثل گیر کردن در ترافیک، زباله های داخل جوی های آبراهه ها و بوی بد ناشی از آن، کوچه های تنگ و آپارتمانهای بلند، کمبود فضای سبز و پارکینگ و
گاهی به طبیعت پناه می بریم ولی گاه آنجا هم با مناظر آزار دهندهای روبرو میشویم که خودتان بهترمیدانید.
خواستم بگویم بی تفاوت نگذریم حتی اگر شده یک تذکر محترمانه به همشهری یا همولایتیمان میتواند اثرگذارباشد گاهی خواندن یک جمله در یک کتاب میتواند ما را به خود آورد که داریم به کجا میرویم، به سوی ناکجا آباد یا شهر و روستایی آرمانی .
حال به معرفی کتابی میپردازیم که نویسنده کتاب اثرات توسعهی شهری را بر جنبههای مختلف زندگی انسان معاصردر قالب داستان به تصویر میکشد.
نام کتاب : ر ه ش
نوشته : رضا امیرخانی
ناشر : افق
بخش از کتاب را برایتان می نویسم :
- خانه مادربزرگ من، تو محله خانی آباد بود. هنوزهم هست. کوچهی مسجد قندی. ما دونسل است که در کاشانک زندگی میکنیم اما حتی ایلیا میداند که باید خودش را اهل خانیآباد معرفی کند. او هم میداندکه هویت شهری ما، از خانهی مادربزرگ است. از درختچهی انارو پنجدری و هشتی خانهی مادربزرگ. خانهی مادربزرگی که تاورکرین همسایه توش سرک نمیکشید. اگر شهری به خانهی مادربزگهاش احترام نگذارد، فرومیپاشد. اگر مادربزرگ جناب شهردار، هر شهرداری، اهل همان شهر نباشد، شهر توسعه پیدا نمیکند. بزرگ میشود اما توسعه پیدا نمیکند. رشدش میشودمثل تولیدمثل سلول سرطانی. شهر زیر سایهی خانهی مادربزرگهاش شهر میشود. مادربزرگها قدشان بلند نیست، اما سایه دارند. خانههاشان نیز
نشست نقد کتاب همزمان با هفته کتاب در شهرستان پاکدشت
شهر ,کتاب ,خانهی ,مادربزرگ ,زندگی ,معرفی ,توسعه پیدا ,خانهی مادربزرگ ,باید خودش ,خودش را ,اهل خانیآباد
درباره این سایت